|
|
|
|
|
یک شنبه 13 ارديبهشت 1394 ساعت 15:13 |
بازدید : 6271 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
سخن چون بگوش سيامك رسيد
ز كردار بدخواه ديو پليد
دل شاه بچه بر آمد بجوش
سپاه انجمن كرد و بگشاد گوش
بپوشيد تن را بچرم پلنگ
كه جوشن نبود و نه آيين جنگ
پذيره شدش ديو را جنگ جوى
سپه را چو روى اندر آمد بروى
سيامك بيامد برهنه تنا
بر آويخت با پور آهرمنا
بزد چنگ وارونه ديو سياه
دو تا اندر آورد بالاى شاه
فكند آن تن شاهزاده بخاك
بچنگال كردش كمرگاه چاك
سيامك بدست خروزان ديو
تبه گشت و ماند انجمن بىخديو
چو آگه شد از مرگ فرزند شاه
ز تيمار گيتى برو شد سياه
فرود آمد از تخت ويله كنان
زنان بر سر و موى و رخ را كنان
دو رخساره پر خون و دل سوگوار
دو ديده پر از نم چو ابر بهار
خروشى بر آمد ز لشكر بزار
كشيدند صف بر در شهريار
همه جامها كرده پيروزه رنگ
دو چشم ابر خونين و رخ با درنگ
دد و مرغ و نخچير گشته گروه
برفتند ويله كنان سوى كوه
برفتند با سوگوارى و درد
ز درگاه كى شاه برخاست گرد
نشستند سالى چنين سوگوار
پيام آمد از داور كردگار
درود آوريدش خجسته سروش
كزين بيش مخروش و بازآر هوش
سپه ساز و بركش بفرمان من
برآور يكى گرد از آن انجمن
از آن بدكنش ديو روى زمين
بپرداز و پردخته كن دل ز كين
كى نامور سر سوى آسمان
بر آورد و بدخواست بر بدگمان
بر آن برترين نام يزدانش را
بخواند و بپالود مژگانش را
و زان پس بكين سيامك شتافت
شب و روز آرام و خفتن نيافت
:: موضوعات مرتبط:
شاهنامه فردوسی ,
,
:: برچسبها:
فردوسی, اشعار فردوسی, شعر, اشعار شاهنامه, شاهنامه, اشعار شاهنامه فردوسی, شاهنامه صوتی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|